سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلوک

این روزها روزهای پیش از ظهور ، روزهای پیش از قیام ، باید چه کرد؟؟؟

  حالا که همه دنیا فریاد میزند "عدالت" من که بزرگترین الگوی عدالت را میشناسم باید چه کنم؟ در خانه بنشینم کتاب هایم را ورق بزنم به جستجوی راههای تازه برای رام کردن این روح سرکش! یا به دنبال تمام انچه در دنیا سهم من است بدَوَم! دنبال شغل مورد علاقه ام! قدرت مادّی! و هر چیزی که هر انسانی را وسوسه میکند! این لحظه ها را نثار چه باید کرد ؟ این لحظه های بی بدیل که باز نمیگردند! این ها را باید لا به لای کتاب های قطورم بگذرانم که دنیا را انقدر زیبا نشان میدهند ! یا نه فدای فردای نیامده کنم امروزها را !

  در اینکه هر شیعه، هر مسلمان، هر انسان پیوندی نا گسستنی با کتابها دارد تردیدی در ان نیست.

  اینکه باید برای رسیدن به فردا تلاش کردن اما نه به قیمت قربانی کردن امروزها نکته ای مسجّل است.

امّا فقط همین ! سر به لاک خود فرو ببر ، بخوان ، بیاموز ، به دست بیاور و بعد در اوج قدرت و مکنت بمیر!! واقعا همین؟! این ها روح مرا آرام میکند ؟؟؟

  نه !!!

در هیچ کتابی ننوشته وقتی کودکی که میدانی در خانه ای نه شبیه خانه زندگی میکند با پدری همیشه خمار و مادری همیشه گرسنه در مترو فال حافظ بتو میدهد انهم زوری با او چه کنی!!

وقتی بانویی را می بینی که دستانش خیلی شبیه بانو ها نیست! چادر به صورت میکشد تا خستگی اش را با لحظه ای خواب بین ایستگاهها بدر کند،وقتی با چشمان خسته از دیدن نادیده های روزگار با تو چشم در چشم میشود،چه کنی بی تفاوت نگاهش کنی...یا بغض و اشکت را فرو دهی و لبخندی مات تحویلش دهی!

دختری که همراه مادرش لیف میفروشد تورا شبیه غاصب حقّش می بیند یا فقط رهگذری بی تفاوت!

در هیچ کتابی ننوشته وقتی صدای فریاد از خانه ی همسایه ات میشنوی و میدانی بحث بر سر خرج کم امده است چه کنی!!!

در هیچ مقامی نمیتوانی التماس های کودکی را که فقط میخواهد با تو چند عکس تماشا کند و با هم بخندید پاسخ دهی!

کودک دبستانی نمیتواند درک کند تو در حال ترقّی هستی! بهتر است چند سال دیگر دلش پدر و مادر بخواهد !!

با هیچ پولی نمیتوانی لبخندی از ته دل بر لبهای مادری که یک عمر به پایت نشسته بنشانی !

با هیچ هدیه ای نمیتوانی رضایت قلبی پدری را که وجودت از اوست بخری !

نه اینها در هیچکدام از ارزوهایم نبود! دنیایی که من در طلبش بودم باید همه چیزش حساب و کتاب میداشت !

حرام خوار به سزای اعمالش میرسید! دختر دستفروش اخر قصّه مواد فروش نمیشد! تازه پدرش هم ترک کرده بود ! اخر ارزو های من عدالت، بخش میشد...امّا

بعضی از ما بیشتر از حقّمان خواستیم! حق دیگران را پایمال کردیم.خداوند حقّی در مالمان قرار داد که نپرداختیم ،هر چند بیشتر از دست دادیم!

وقتی به ارزوهایمان رسیدیم یادمان رفت در این دنیا به این بزرگی ادمهایی هستند که هنوز به ارزوهایشان نرسیده اند! ارزویی شبیه از سیری نخوابیدن! وقتی به میزهایمان رسیدیم انقدر به میز چسبیدیم که یادمان رفت روزی پارچه ای سپید به ما میپیچد و جای اینهمه لباسهای رنگارنگ مارک دار را میگیرد!

خدا را خواستیم امّا نه انگونه که بود! نه انگونه که هست! خدا را در سجاده گذاشتیم و روزی پنج بار سلامش گفتیم! یادمان رفت سهم سلام بندگانش را بدهیم و دنیا این شد!

انسان ها شدند مخلوقاتی که ارزش را ضدّ ارزش میدانند! غیرت مد نیست! اینکه با دیدن نامحرم خودت را کنار بکشی تحجّر است و اگر در ایستگاه مترو مرد بودی و سوار واگن بانوان شدی یا اگر زن بودی و با وجود جای خالی در واگن اختصاصی وارد واگن مختلط شدی یعنی تو روشنفکری! پاکدامنی خریدار ندارد! آینده ات را اعمالت و صدق قلبی ات نمی سازد حساب سپرده ی سرشار از طلایت ان را تضمین میکند! ارزشی بنام هدف فدای وسیله ی نامشروع رسیدنش میشود وما در راه کمالیم!

نه!!!

مهم نیست چه میخوانم ! مهم نیست به آن شغل آرمانی به آن منزلت اجتماعی میرسم یا نه ! مهم نیست روزی که سرم را روی زمین میگذارم چند سند مالکیت بنامم ثبت شده باشد ! مهم نیست چند کتاب تالیف کنم یا چند مدرک دکترا اخذ کنم!!

مهم این است که من با اخلاق باشم!

اخلاق مجموعه ارزشهای اجتماعی و مذهبی است که مرا از موجودات دیگر دوپا متمایز میکند.اخلاق ان چیزی است که مرا دلسوز همه ی کودکانی میکند که چشمی نگرانشان نیست.

اخلاق حسنه همان نکته ی کلیدی انتخاب انسانی بود که من شیفته خود و خانواده اش هستم. او که اسوه ی مهربانی بود. تا جاییکه مهربان خالق، همو که محبتش در تمام هستی جاریست بارها از اینهمه دلسوزی برای مردمان منع کرد!

"انما بعثت لمکارم الأخلاق"

روحی فداک یا رسول الله

 

 

 

 

 



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 90/8/3 ] [ 8:5 عصر ] [ م.رزاقی ] [ نظر ]

  هر روز بیشتر به این نتیجه میرسم که چیزی کم است.ما کم کاری کرده ایم. جایی باید سریع میرفتیم و ایستادیم جایی باید می ایستادیم و سریع رفتیم. امّا تا بح حال فکر کرده ایم کجا؟؟؟ این نقطه چین جا افتاده کجای کار ما بوده؟ مگر تفاوت ذاتی بین مریدان امامت مانند حبیب بن مظاهر یا محمد مسلم یا ابا بصیر و...رضوان الله علیهم وجود دارد؟؟؟ پس چه شد که ما محروم از روی موعود شدیم و این محرومیت  ادامه دارد.

   پاسخی که من یافتم در خودم بود.خیل عظیم نفسانیات! اینهمه ارزوی رنگارنگ دست نیافتنی اما از طول الامل! گویی دنیا میدان رسیدن به همه ان چیزهایی است که ادمها در طول تاریخ به ان رسیده اند. و فقط من و ما باید به تنهایی به همه انها برسیم. جالب اینکه در این میان خدا را هم میخواهیم انهم نه معمولی که عاشقانه ! نه سر باخته ایم نه سیرت ساخته ایم نه حتی صورت افرخته ایم !!! گره من خودم بود.خودم است.

جهادی که بر من واجب نبوده را ارزو میکنم اما جهادی که بر من واجب است را ترک گفته ام.

حتما رسیده زمانی که شما هم از اویزانی وبال نفس بر گردنتان در جاییکه انتظارش را نداشته اید تعجب کنید! برای هر کسی پیش میاید .دردناک اینجاست که میدانی وسوسه است اما خودت را به ان راه بیراه میزنی که إإإإ من که نفهمیدم ! من و ما خوب میدانیم در این درون چه میگذرد!

    تا کی میخواهیم صبر کنیم قیام موعود برسد و با ان دم مسیحایی اش ما و جهان را با هم شفا دهد! تا کی زیارت رفته و نرفته حرمت بازامده میشکنیم و دوباره فکر زیارت و استغاثه ایم. تا کی شبهای قدر توبه میکنیم. و هنوز اخر ماه مبارک نرسیده راه از دست میرود.

   ایا زمان آن نرسیده است که کار را از ریشه حل کنیم؟؟؟ غده ی سرطانی نفس مان را با زیارت و توبه مدتی از تکثیر باز میداریم خود را قوی نمیکنیم اما او مدام در حال ترقی است و راههای تازه پیدا میکند.من که فکر میکنم زمان ان فرا رسیده است.

  جهاد با نفس

 جهاد اکبر ... داستان همیشگی جنگ من با من ! خودی که باید بشکند و بی خود شود تا عشق را ببیند و دریابد. چشمی که اینقدر منزل نا محرم شده محرم یار نمیشود . گوشی که اینقدر پر شده که اینهمه زمزمه ی تسبیح اسمان و زمین را نمیشنود . و دل این معجزه ی خلقت من ! جای نور را به ظلمت داده .دلی که باید بزرگترین امانت را بگیرد و نگه دارد جای هر کسی هست جز صاحب امانت!

  وقت بیداری شده دیر هم هست .تا هنوز فرصت داریم بیدار شویم!

 امروز به سراغ جهاد با نفس میروم کتابی ارزنده که در کتاب خانه ی اکثرمان خاک میخورد! راهکاری مینگارم که بدان عمل کنم.اول برای خودم و بعد برای هر دوستی که دلش از دست خودش پر است.لایق داستید همراهم شوید.

   شاید عجیب باشد اما کتاب را که گشودم بندهای 782 الی 787 در دوصفحه مقابلم بود همه در باب استغفار و وسعت رحمت بیکرانش.

   اینکه اگر دوستت بدارد پس از گناه از تو انتقام میگیرد تا به یاد توبه بیفتی و اگر بد بخواهد توبه از یاد میبری.

  نیست بنده ای که در روز چهل گناه کبیره کند و با استغفار و پشیمانی بخشوده نشود.

  اینکه گناهم درد من است و دارویش استغفار.

  و...

 پس داروی امروز را نوش میکنم. عقلم بیدار شو . او مرا میخواهد اینهمه میگوید بیا . اینهمه در زبان  امامین صادقین علیهم السلام  تاکید بر استغفار ... . هر چه کرده ام هر چه گفته ام  هر چه دیده ام . با محبّت نادیده میگیرد و فقط میگوید بیا..

 

  دوستان بیایید یکروز برای همیشه تصمیم بگیریم پیش خدا برویم و بمانیم نه اینکه برویم و بیاییم.

 

 « استغفر الله الذی لا اله الّا هو الحیّ القیّوم بدیع السّماوات و الارض ذاالجلال و الاکرام و اساله ان یتوب علیَّ»

 خداوندا مرا از مردمی قرار نده که بواسطه ی ارتکاب گناهان کبیره خیری در ایشان نیست.

التماس دعا



برچسب‌ها:
[ دوشنبه 90/8/2 ] [ 8:26 صبح ] [ م.رزاقی ] [ نظر ]

امروز به حرمت روز بانویم فاطمه زهرا سلام الله علیها و مولانا علی علیه السلام از خانواده می نویسم .اینکه چه باید باشد و چه هست.

 

    از منظر فقه شیعی خانواده پایگاهی برای اعتلای زن و مرد و فزرندان حاصل از ازدواج است . خانواده یعنی ارامش محبت و شراکت .

فرزند در خانه شهروند درجه دو است!و اصل زن و شوهر هستند.

  اما در جامعه امروز ما چطور؟؟؟ ایا زن مادر است؟؟؟ ایا همسر است؟؟؟ ایا اصلا زن هست؟؟؟

اول از زن میگویم و بعد از مرد از انچه باید باشند و انچه هستند.ضمن اینکه به دلایل شرعی وارد در مباحث خاص نخواهم شد. پس از منظر اجتماعی این دو طیف را میسنجیم.

   زن موجودی جمیل که خداوند برای ارامش بخشیدن و محبت او را افرید. به او امر کرد حالا که زیبایی این زیبایی را پنهان کن!مبادا زیباییت عقلت را بپوشاند.امّا امروز زیبایی تبدیل به حربه شده ! متاسفم اما ظاهر زن امروز سلاح اوست ! در محل کارش در مکان تحصیلش حتی هنگام خرید و ازدواج فقط به ظاهر میرسد و همین هم مبناست! و این یعنی ما از فرهنگ نبوی دوریم! ایا اینکه با توجه به ظاهر کارمند انتخاب کنیم یا در هنگام ازدواج به دنبال صورت باشیم یا در دانشگاه با افرادی خاص مراوده کنیم نشان دهنده ی اهمیت بیش از حد ما به صورت نیست ؟؟ و ایا این خطر ناک نیست  کهزن را به جای خود سازی به سوی ظاهر سازی سوق دهیم؟؟؟ اینکه در اگهی کاریابی مدام ذکر میگردد روابط عمومی بالا یعنی چه؟؟؟ یعنی با هر کسی مانند دوست و همسر و پدرت حرف بزن !!! یعنی ما بله دنبال یک بازیچه ی محترمه جهت پر کردن اوقات فراغت مراجعین و کارمندان هستیم!!! و این امویست به جای علوی !!! نگویید نه !این فرهنگ معاویه بود نه مولایم علی! این روزها پیدا کردن ادمی که به عقل انسان توجه کند ناممکن شده! اول در چشمهایت نگاه میکنند!!! بعد به زمین!! این از بچه های به ظاهر مذهبی !!!

   و این ها به عهده ی مردهاست!مردی که از نگاه اسلام یعنی اقتدار یعنی غیرت!امروز تمام مسئولیت خانه را به دوش همسرش میگذارد فقط به این دلیل که کار میکند.فارغ از اینکه مسئولیت یک زندگی امروزی بیشتر در خارج از خانه رقم میخورد ! مرد امروزی نام مولا علی را خوب میشناسد اما سلوکش را نه !فارغ از اینکه امامنا علی علیه السلام فرمود غیرت فقط این نیست که زن خود را حفظ کنی غیرت این است که خود نیز از ناموس مردم چشم بپوشی! اما امروز خیلی به اصطلاح مومنین هستند که با وجود کبر سن همچنان ناموس خودشان مال خودشان است و ناموس دیگران !! لا اله الّا الله !قصه اش را که مرحوم ایت الله مجتهدی تعریف کردند خاطرتان هست ؟؟؟ ایا این بی غیرتی نیست که نگاه انسان بدون تفکیک به همه نگاه کند؟؟؟ نگویید زنان بد ظاهر مقصرند که دیده ام مردانی را که بدون توجه به ظاهر ... !

  این ها حاصل بی ایمانی و نادانی خود ماست ! ما از حرمت شناسی بی بی دو عالم چه یاد گرفته ایم ؟؟؟ فقط چادر بپوشیم ؟؟؟ دل حجاب نمیخواهد ؟؟؟ دل جای هر نا اهلیست ؟؟؟ در فضای سایبر دختران محجبه ای را میشناسم که اگر به سایت و وبلاگشان سر بزنی...این ها درد دارد!!!!

  ایا از سلوک امام علی و ابنائه علیهم السلام فقط یک نام و عزادری و مولودی به ما ارث رسیده!!! ایا در سلوک امامان احترام به زن به خاطر ایمان و شخصیتش به جای سیما و ظاهرش نبود؟؟

 نگویید انها امام بودند معصوم بودند که خنده ام میگیرد از این همه ظاهر بینی عوام گونه!! ایا کسی که عالم تحت اختیار اوست نیازی به زهد دارد؟؟؟ ایا امامی که عالم با او در کلام است نیازی به تقوا دارد؟؟؟ ایا بانویی که بهشت نه جهان به عشق او افریده شد و نور در هستی جاریست ملزم به اینهمه عفت بود... وای بر ما که این ها همه برای ما اموزش است. ما چقدر به این تعالیم عمل کردیم؟؟؟

  این ها را قبل از همه برای خودم نوشتم  شاید از پیکار این نفس برآیم!پس کسی به دل نگیرد!فقط با خود فکر کنیم چقدر از راه دوریم و چطور صحیح و بموقع پیش از انکه فرصتمان تمام شود به راه بازگردیم!

یا حق

 



برچسب‌ها:
[ یکشنبه 90/8/1 ] [ 10:59 صبح ] [ م.رزاقی ] [ نظر ]

سلام

امروز شنبه است .حتما دعای این روز را تا بحال خوانده اید. و حتما سلام به رسول خاتم روحی له الفدا داده اید.

اما عرض بنده امروز چیز دیگری است.بیایید تصمیم بگیریم امروز را مطابق معیار نبوی بگذرانیم . میدانیم لقمه ی گلو گیری است اما اگر 20 فاکتور مشخص کنیم و. از بین انها فقط 5 فاکتور را اجرا کنیم بازهم پیشرفت کرده ایم.

من برای امروز  چند فاکتور در نظر دارم: لبخند - خوش خلقی با بندگان - مدیریت زمان - پیشقدمی در سلام - نگاهداری چشم - مراقبت از زبان(بسیار مهم!!) -و گوش!!

بیایید امروز به حرمت رسول معَظّم غیبت نکنیم.اگر همین یک عمل را هم یک روز انجام دهیم .پیشرفت عظیمی بوده.

علیه توکلت و الیه المستعان

 



برچسب‌ها:
[ شنبه 90/7/30 ] [ 11:52 صبح ] [ م.رزاقی ] [ نظر ]

سنگینی یک سنگ را روی نفس هایم میشمارم!

گویی زمان تمام شد.آسمان صیحه ای نکشید. ومن افسوس میخورم.شاید فردا نباشم.شاید به جمعه دیگر نرسم.هنوز حرفهایم تمام نشده. نادانسته هایم را نپرسیده ام. راه را نه جسته ام و نه رفته.

وتو آرام در گوشه ای بار غمت را با آسمان در میان گذاشتی.

دلت سبز آقای من سرت سلامت مولای من منتظر مینشینم. اما نه فقط با نگاه به جادّه .

آقای مهربانی ها ! اِی از تَبار برگزیده قول میدهم، عهد میبندم، پایداری کنم و اصلاح کنم اَوّل نفسم را وبعد اَطرافم را.

میدانم عهد شکنی هایم بیش از وفایشان بوده اند امّا از اعماق وجودم میخواهم و آرزو میکنم لایق دیدار یوسف زهرا باشم.

«اَللّهم عجِّّل لولیکَ الفَرَج»

 



برچسب‌ها:
[ جمعه 90/7/29 ] [ 5:32 عصر ] [ م.رزاقی ] [ نظر ]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

م.رزاقی
راهی پیش رو است ، بس صعب... راهی از خود به خدا... در انتظار مدد آسمانی اش قلم را نذر کرده ام !
لینک دوستان
برچسب‌ ها
امکانات وب
ایران رمان


وبلاگ نویسان قالب وبلاگ وبلاگ اسکین قالب میهن بلاگ