سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلوک

بسمه الخالق

       تو را میجویم، بی آنکه بدانم...شبانه روز، آنزمان که هیچ چیز مرا قانع نمیکند...در تمام لحظه هایی که سرگشته به نقطه ای خیره ام. در نفسهای عمیق کوهسار، زیر چتر آبی آسمان، درست همان لحظه ای که ابر، قله را بوسید، درست همان لحظه من مشتاق توام! و چه بی دلیل بدنبال دلخوشی ها دویده ام...وقتی همینجا درون من، نزدیک تر از رگ حیاتم! مرا لمس کرده ای...تو مرا یافته ای! ومن احمقانه میگویم مراببین...مرا بشنو...مرا اجابت کن!!...مرا ببخش! همان لحظه خلقت، همان لحظه که با آفرینش پیچیده ترین واکنشهای حیاتی من، منِ مَمات، را ذیحیات فرمودی، دریافتی مرا و اجابتم نمودی. چقدر عاشقانه ست، آفرینشت!

      اصولا آدمیزاده موجود عجیبی است، شاید غیر قابل فهم ترین آفریده ها باشد! موجودی مخلوط از املاح و عناصری نا متجانس که به نحوی خارق العاده، در پیکری واحد همخوان هم شده اند. تمام پیچیده گی های جسمی انسان به یکطرف، این خلقتِ لطیف، روح !، هم به یکطرف. روحی نه از جنس آفرینش سایر ذی حیاتها، بلکه با جوانب ادراکی مرکب و پیچیده. آفرینشی که بنظر میرسد شاهکار خلقت است! از موجودی شکم پرست، خودخواه و شهوتران، به اقتضای پیگر مادّی، گاه آفریده ای به بار میاورد، رئوف، ایثارگر، خلاق و فراتر از همه این صفات...عاشق! 

      روزگاری دنیا درست به اندازه عقل من بود، همان بود که می اندیشیدم، اما خرد شد تمام باورها، به مرور تغییر کرد نگرش ها، تا امروز اینجا، درست همین لحظه بدانم که من قاضی نیستم! داور توئی حضرت عشق! راههایی هست که به تو ختم میشود، هرچند از محل اندیشه من نمیگذرد!

        من، شیفته است و بس! جام عقل شکسته که شراب عشق دهی! آرام است، مشتاق است، بیزار نیست...میداند هر چه بیشتر شبیه تو باشد، عزیزتر است... این قانون نانوشته خلقت توست...هر که شبیه بتو شد، هر که با قوای بی بدیل تو در یک راستا قرار گرفت، عزیز شد...که عالم شیفته تو و هر چه شبیه بتوست...

       ومن شیفته ام و بس!



برچسب‌ها:
[ چهارشنبه 93/2/3 ] [ 5:26 عصر ] [ م.رزاقی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

م.رزاقی
راهی پیش رو است ، بس صعب... راهی از خود به خدا... در انتظار مدد آسمانی اش قلم را نذر کرده ام !
لینک دوستان
برچسب‌ ها
امکانات وب
ایران رمان


وبلاگ نویسان قالب وبلاگ وبلاگ اسکین قالب میهن بلاگ