سلوک |
بسمه الرئوف بالعباد بنام تو که مهربانی بر من ، حتی ان لحظه که من در غفلت غوطه ورم! خدایا ، نمیدانم چه سرّی در میان سجده قرار داده ای که سیری نمیپذیرد، انکه زیباییَش را درک کرد! سجاده را مأمنی امن قرار دادی برای آنکه وحشت زده از ظلمت به درگاهت پناه می آرود، تا دل شکسته به درگاهت پیوند بزند.نماز را سماعی ساختی عاشقانه،که روح را پرواز دهد و درکنار عرش همراه فرشتگان تسبیح گویت باشد.هر نماز گویی جهادیست پر از چکاکَک شمشیرها میان نفس مطمئنه ی پنهان ِآدمی با وسوسه ی کفران! وشاید این رمز پنج بار وجوب نماز است بربنده،که مدام به یاد جهاد باشد. مباد در همهمه ی دغدغه دنیایی اش فراموش کند؛آمدنش بهر چه بود! و محبّت، نقطه محور عالم خلقت،که تو آفریدی تا دستگیری را،بخشش را و عاطفه را در جهان ساری سازی. ایا میشود ترا در دل داشت و کینه ورزید ؟ ایا میشود برایت رکوع کرد و برای غیر تو محض دنیا خَم شد... میشود پیشانی بر خاکِ مقدّس ِبندگی گذاشت،اما پی نانی ، دین حراج کرد؟ نه...اینها مانعت الجمعند! انکه دنیا را به روش زرپرستان با فروختن روح لاهوتی به مطامع ناسوتی، به کف میاورد، باخته،حتی دنیا را...وقتی تو دنیا را هماهنگ با من افریدی که اگر در راه فطرت قدم بردارم... با من همگام ، بیاید تا وعده دیدار...چطور میشود خلاف خلقت به ان دست یافت! مبهوت مهربانی ات،نشانه ای را میبینم،که فرستادی تا مرا بسازد.که بنده دل بشوی...مانند دیده...! هم نفس با خلقت،می ستایم ترا که وعده میدهی و بی نیاز میکنی! فقط خودت را از من نگیر... من هیچ نمیخواهم! برچسبها: [ چهارشنبه 90/12/17 ] [ 9:28 صبح ] [ م.رزاقی ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |