سلوک |
بسمه الرَّحیم روز هشتم ربیع است. روز غمباری که دیروزش هم تداعی کننده ی خاطره ای تلخ بود از پیمان ننگین سقیفه وحمله ور شدن به خانه ی امن مولا "علی" عیله السلام. امروز هم یاد آور همان روز است. اصلاً نمیدانم چرا هر فاجعه ای و هر هتک حرمتی در اسلام ، ما را به هتک حرمت خانه "زهرا"ی مرضیه روحی لها الفدا پیوند میزند. گویا بنیان هر بی احترامی همان روز ریخته شد . واین است اثار اعمال که در طول زمان ولو با نابودی مسبّب همچنان جریان دارد. امروز تابعی است از پایه ی مظلومیت و سکوتی که در طول قرنها به خاندان نبی مکرم اسلام تحمیل شده ... بطوری که تا امروز هم ادامه دارد. فریاد خاموش مظلومیت شما خاندان را در دل نگه میداریم تا روزی که رخصت رسید، گوش جهان را به نوایش نوازش دهیم. اما عرض ادبی به شهید امروز مولایی، یاابن الهادی، خواندیم وشنیدیم حدیث اشک ها و مظلومیتت را، شنیدیم که چگونه از هر ارتباطی با مردم منع بودی ، درست مانند پدر بزرگوارت ... و اوج مظلومیت این جاست که امروز هم بعد از سالها میان حتّی دوستدارنت غریبی . آقای من، میدانم چقدر مشتاق به روزی بودی که وصل رخ دهد و جدت و پدرانت را در پیشگاه رحمت الهی ملاقات کنی اما به چشمهای نگران حبیب دل عالم! هم فکر کن . وقتی کودکانه نگاهت میکند . فدای تمام مظلومیت این سالهایت ، چه شد که جواب مهردوستی و نیک پسندی برای مردم ، ظلم وجور شد و سکوت ادم ها! چه شد که ترس جانشین مردانگی شد؟ نمیدانم و افسوس میخورم برای انهایی که وجود نازنینت را در دسترس داشتند اما قدر ندانستند! دعایمان کن که ما وجود نازنین گوهر یکدانه ات را قدر بدانیم ... دعایمان کن نترسیم از گفتن حق و نهراسیم از مبارزه با ظلم ... پسند زمانه ما را از پسند خدا باز ندارد. دعایمان کن ، لایق دعایت باشیم... کاری با دلمان کن که شما چهاردهتن را چون نوری واحد درون روح خود حفظ کنیم، مبادا از سر نا آگاهی تفاوتی قائل شویم میان شما ... میدانم این روزها یاد آور روزهای سختی است ... مولای ! دعا کن مانند سقیفه نشین ها ... دین با هزار درد بدست امده مان را به حبّ دنیا ی با هزار رنگ به پیکار امده نفروشیم. صاحب عصر و زمان ، صاحب عزای امروز و دیروز... آقا جان یا ابن الحسن ! زائر گمنام امروز سامرا...عرض تسلیت... میدانم شریک شدن در غمهایت کار سختی است. میدانم انقدر دل مهربانت غصه دارد که حتی ادعای فهم ان از طاقت انسانی ام خارج است، اما بدان به غم ِ دلت امروز عرض ادب میکنم. میدانم شما دوستدار تسلیت گو زیاد داری؛ اما صدایم را میان انهمه عاشق میکشانم، شاید اندکی ، فقط اندکی از بار غمت کم کنم. سرت سلامت آقا ... خالق مهربان عالم، اجر اینهمه صبر را عنایت کند به شما...ببخش اگر مردِ راه نیستیم، ببخش اگر دست عمَلِمان کوتاه است.ببخش اگر انتظار به خاطر نامکردمی ما این همه طولانی شد! ببخش و دعایمان کن که، دعای ارباب در حق ّ غلامش گیراست... دعا کن لایق محبتت باشیم و مهر تو را با هیچ فریبی عوض نکنیم. دعا کن چشممان عاقبت امور را ببیند ، ودرک کند فردای فریب چه خواهد شد.ما را شریک روزهای غم بدان ، امیدمان را ببین که چطور هر جمعه زانو به غل گرفته جاده های خاکی را می پاییم... ببین که هر جا نامت امد دلمان پرواز میکند...آقا ما که ادم نشدیم ... شیعه نشدیم... اما دوستتان داریم. عرض تسلیت آقا ، دلم از غمت جدا مباد ! برچسبها: [ چهارشنبه 90/11/12 ] [ 11:31 صبح ] [ م.رزاقی ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |