سلوک |
بسمه السمیع البصیر چند روزی است در کلاس هایی حضور پیدا میکنم و به همین دلیل حضورم در خارج از منزل بیشتر شده... ایکاش نمیشد! ان چه می بینم با تصور ما از جامعه ای اسلامی هم خوانی ندارد. همین باعث شده من از شهرم از تهران انتقاد کنم ان هم با کوبنده ترین وجه ممکن! در تهران اصل وضدّاصل جایشان عوض شده...وقتی درست نگاه میکنی صرفنظر از بیلبورد ها و پرچم ها اثری از دین کمتر است... مردم یا انقدر عصبی وشتاب زده اند که فقط با هم منازعه کنند یا انقدر ب یخیال که بلند بلند برای هیچ و پوچ بخندند! شاید این ها همه از عوارض پیشرفت است و البته پیشرفت هم مفید وضروری پس ما باید عوارض جانبی انرا بپذیریم!!! عجب جمله ی عجیبی ... این چه مدل اجتماعی است که جای هنجار وضدّ هنجار را عوض میکند؟ چرا باید برا ی بدست اوردن انچه شاید خیلی هم ضروری نیست اینهمه با مقتضیات ذاتمان بجنگیم؟؟؟ با مقتضیاتی مانند عفت، ساده زیستی ، پاکدامنی و...صد البته قناعت. اینکه میگویم این ها مقتضیات ذات ماست نه دلیل علمی دارم ونه سندی اما با مطالعه احوال انسان های بزرگ حتی از نوع غیر مسلِم میبینیم که تنها راه بدست اوردن ارامش در همین هاست... اینکه علم جدید نشان میدهد عدم مصرف خیلی از موادو داشتن پاکدامنی در طول عمر موثر است هم موید همین معناست. اما در این شهر باید چگونه بود؟ شما باید پیشرفت کنید پول بیشتری بدست بیاورید وامکانات مالی بیشتر ...مدل ماشین شما حتماًباید بصورت تصاعدی بالا برود... وظواهر بطور کلی باید به اکمل درجه اراسته باشند.ساعت ،گوشی و نوت بوک والبته تبلت را هم بیافزایید که باید حتماً موجود و از اخرین مدل ها باشندو... این ها نشان میدهد شما تحصیلکرده اید و دستتان به دهنتان میرسد! این مهم نیست که شما انسا خوبی باشید یا نه...مهم نیست شما مومن باشید یانه براین نکته اخر تاکید میکنم... ایمان در این شهر مد نیست... در ایستگاه مترو که دقت کنی دختر و پسر های مومن انقدر نا مانوس بنظر میرسند که گویی اهل این جا نیستند... در محافل علمی حرف از همه چیز هست اما از خدا نه ... دروس رشته ما منبعث از فقه است و شاید عجیب باشد بگویم کسانی را میبینم که به فقه تسلط دارند اما اصول اساسی متذکر شده در ان را نادیده میگیرند... این روزها عجایب زیاد دیده ام ، انچه در خانه هستیم با انچه باید باشیم تازنده بمانیم بسیار متفاوت است! این روزها دقیقا میفهمم وقتی قران میگوید هجرت کنید یعنی چه ؟ وقتی نمیشود در شهری لقمه ی حلال بدست اورد...ایا ماندن در انجا جایز است! نگویید بدبینم که باصراحت میگویم کار دولتی و وابسته به دولت در تهران یعنی پارتی فقط پارتی ودیگر هیچ! متاسفانه باید اعتراف کنم مدیرانی را میبینم که فقط از بسیجی بودن چفیه ای دارند اما با غصب چند شغل و به کارگماردن کلیه اشنایان از روح بسیجی که امام راحل توصیف ان میفرمود فرسنگ ها فاصله دارند... ! این روزها زیاد میبینم مومنانی که نافله شان ترک نمیشود ولی محبت دینی و اسلامی را فقط در مورد اغنیا بکار میبرند! چندین روز روضه برای امام حسین میگیرند فارغ از اینکه نزدیکانشان چطور زندگی میگذرانند... مهم این است که دیگران ما را مومن بدانند!صله رحم فقط در مورد کسانی واجب است که ممکن است روزی به درد ما بخورند! اگر در محفلی دانشگاهی حرفی از فلسفه عاشورا وبصیرت عاشورایی بزنی مضحک است! تا بحال دقت کرده اید چقدر بچه مومن ها ساکتند ؟نه اینکه حرفی برای گفتن نباشد ولی چیزهایی که ما میگوییم مد نیست! در این شهر مادّه پرستی و تفریح مد است! نماز اول وقت مد نیست! اگر بگویی روزه ام متهم به ظاهر سازی هستی اما اگر بگویی دیشب حرام نوشیدم عادی است!!! مهمانی مختلط عادیست!! دوستی بین زنان و مردان عادیست! وقتی نهی میکنی جواب میدهند :ما فقط حرف میزنیم! اینهم شد توجیه؟؟؟ این جا هنجار و ضدّهنجار جا به جا شده اند! صادقانه میگویم امیدی به اصلاح این شهر ندارم! خانه های شهر من گرچه از حضور مواد اکنده است ولی با حضور ماهواره و انواع فیلم ها و غیره جایی برای خدا نمانده! نگویید امر به معروف ونهی از منکر که تا بحال چند پایش را خورده ایم! وتهش شده یه برچسب ... مقدس بودن! هجرت اگر معنایی داشته باشد و زمانی، زمان ان همین حالاست... دعایم کنید از این شهر بروم ... دعا کنید بروم جایی که اینقدر مادّه مهم نباشد...دعا کنید حالا که تهران عوض نمیشود من او را ترک کنم! دوستان فقط دعا کنید! برچسبها: [ یکشنبه 90/10/4 ] [ 8:42 صبح ] [ م.رزاقی ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |