سلوک |
بسم الله روزهای سرخ سلام! داغ دل سالها سلام! عطش آب در کام ما سلام! گفتی بگو حسین و گفتم وهمه آب ها با همه گوارایی شان به کامم آتش شد...و من ایستادم و دیدم... دیدم که خورشید بر نی بود و روی خراشیدم اما از دست کاری بر نیامد...کاستی از من بود مولا...نامت برای گرفتن دست دوعالم کافیست... وتو ستون عرشی و عشق بر نامت استوارشد... و داغ غم بر پیشانی نه شیعه، نه مسلم ،که هر آزاده ای زده شد...دیده ام عیسوی را که به حرمت نامت در عید میلاد مسیح کام شیرین نمیکرد...من چگونه دل شیرین به زندگی کنم. حسَین بعد از تو اف بر این دنیا ! و اف بر من اگر بی تو دنیا را بخواهم...اگر بی نام تو با دنیا بسازم . ننگم باد ان روزی که به لب نام تو داشته باشم و به قدم راه یزیدیان را...میدانی چرا ؟؟ نمیشود تو را حتی بنام شناخت و عاشقت نشد! این را در نگاه بیگانه یی که حتی داستان عشقت را شنیده میخوانم. انقدر ذبحت به درگاه پروردگار عظیم بوده که گویی منطبق با فطرت ادمیست! نمیشود انکارت کرد! روحم فدای تو !...اما پای عمل که میرسد!!! وای ... راه تو سخت است حسین. انتخاب مداوم میان حق و باطل! میان دنیا و اخرت ! میان پول و پل !!! شهادتت در عاشورا نبود !! تو هرروز شهید میشوی هر روزی که من پشت به اعتقاداتم؛ دست به دست دنیا میدهم تا چند صباحی را به اسایش!! بگذرانم!! شهادت تو؛ هر روزیست که من دلم را در هجوم خواسته ها گم میکنم بی انکه رنگی از خدا داشته باشند...به دنبال چه هستم؟؟ دنیا ؟؟ عقبی ؟؟؟ یادم رفته که بی معیار عاشورا نه این دارم ونه ان! یادم رفته که هیچکدام از قاتلین تو بهره ای نبرد جز رنج... و یادم رفته که هیچ زیبایی بی حسین وجود ندارد! همه را فریب میدهم غافل از این که اول خود را فریب داده ام! میدانم در راه تو بودن یعنی ازادگی اما فقط میدانم!!! بیا مولا امسال کاری کن که دستم به خاک کربلایت برسد! همه جا را کربلا کنم و هر روز برایت شهید شوم. بیا مولا همان کن که با دل "زهیر" کردی! همان گونه که روح "وهب" را خریدی!! پشت درهای کربلا جامانده ام! نه دل بازگشت دارم و نه توفیق امدن بین یارانت ! مگر خودت با همان کرم مصطفایی ات دستم را بگیری! بیا دلم را بخر که هر روز، هر جا برایم کربلا باشد ! کاری کن تا هر روز جهاد کنم و در راهت کشته شوم.چنان کن که هر بار نفس امّاره ام زمزمه ای سر داد چنان بر دهانش بکوبم که بیاموزد جز نام تو نباید بیاورد!! ببین، آقا من فهمیده ام جز تو راهی برای وصال نیست! ببین، آقا میدانم هر چه هست جز عشق این خاندان پوچ است.میدان تو معیار رسیدنی! اما دستهایم قدرت انتخاب ندارد...مگر نگفتی یار میخواهی ؟؟ ببین؛ من دیوانه ی با تو بودنم! ببین ، من حسرت به دل اواره گی در ان بیابانم...من تشنه ی آن تازیانه ام که بر صورت و کمر اطفالت خورد... اقا پاهایم مضطربند برای خارهای مغیلان! من اسایش بی حسَین نمیخواهم! دیوانه ام برای اواره گی ... مجنونم برای این دیوانگی ... بگذار دنیا برای طالبانش باشد...من را از دنیا یک مهر از خاک کربلایت کافیست... اگر نگاهم کنی یقین مهمان دلم میشود. نگاهم کن انگونه که "حرّ "را نگاه کردی... تو سرّ جنون را خوب میدانی ... این نفس معجزه است. همه معجزه های پیامبران به کنار حسین و تو به کنار... خون خدا! ذبح عظیم ال محمد !! ارادت پیش کش استانت باد. پا نوشت: عرض تشکر خالصانه از همه ی خواهران و برادران ایمانی برای دعاهای خیر و الطا فشان.انچه از محبت شما دوستان به این حقیر رسید لیاقت من نبود و شمه ای از نور الهی در وجود خود شما بود.امید انکه این سطور پیش کشی شود به منتقم عاشورا! این روز به بعد هدیه به کودکان اربابنا "حسین" علیه السلام در پایان هر مقاله صلواتی ختم کنید. یاحق
برچسبها: [ شنبه 90/9/12 ] [ 10:5 صبح ] [ م.رزاقی ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |