سلوک |
هر روز بیشتر به این نتیجه میرسم که چیزی کم است.ما کم کاری کرده ایم. جایی باید سریع میرفتیم و ایستادیم جایی باید می ایستادیم و سریع رفتیم. امّا تا بح حال فکر کرده ایم کجا؟؟؟ این نقطه چین جا افتاده کجای کار ما بوده؟ مگر تفاوت ذاتی بین مریدان امامت مانند حبیب بن مظاهر یا محمد مسلم یا ابا بصیر و...رضوان الله علیهم وجود دارد؟؟؟ پس چه شد که ما محروم از روی موعود شدیم و این محرومیت ادامه دارد. پاسخی که من یافتم در خودم بود.خیل عظیم نفسانیات! اینهمه ارزوی رنگارنگ دست نیافتنی اما از طول الامل! گویی دنیا میدان رسیدن به همه ان چیزهایی است که ادمها در طول تاریخ به ان رسیده اند. و فقط من و ما باید به تنهایی به همه انها برسیم. جالب اینکه در این میان خدا را هم میخواهیم انهم نه معمولی که عاشقانه ! نه سر باخته ایم نه سیرت ساخته ایم نه حتی صورت افرخته ایم !!! گره من خودم بود.خودم است. جهادی که بر من واجب نبوده را ارزو میکنم اما جهادی که بر من واجب است را ترک گفته ام. حتما رسیده زمانی که شما هم از اویزانی وبال نفس بر گردنتان در جاییکه انتظارش را نداشته اید تعجب کنید! برای هر کسی پیش میاید .دردناک اینجاست که میدانی وسوسه است اما خودت را به ان راه بیراه میزنی که إإإإ من که نفهمیدم ! من و ما خوب میدانیم در این درون چه میگذرد! تا کی میخواهیم صبر کنیم قیام موعود برسد و با ان دم مسیحایی اش ما و جهان را با هم شفا دهد! تا کی زیارت رفته و نرفته حرمت بازامده میشکنیم و دوباره فکر زیارت و استغاثه ایم. تا کی شبهای قدر توبه میکنیم. و هنوز اخر ماه مبارک نرسیده راه از دست میرود. ایا زمان آن نرسیده است که کار را از ریشه حل کنیم؟؟؟ غده ی سرطانی نفس مان را با زیارت و توبه مدتی از تکثیر باز میداریم خود را قوی نمیکنیم اما او مدام در حال ترقی است و راههای تازه پیدا میکند.من که فکر میکنم زمان ان فرا رسیده است. جهاد با نفس جهاد اکبر ... داستان همیشگی جنگ من با من ! خودی که باید بشکند و بی خود شود تا عشق را ببیند و دریابد. چشمی که اینقدر منزل نا محرم شده محرم یار نمیشود . گوشی که اینقدر پر شده که اینهمه زمزمه ی تسبیح اسمان و زمین را نمیشنود . و دل این معجزه ی خلقت من ! جای نور را به ظلمت داده .دلی که باید بزرگترین امانت را بگیرد و نگه دارد جای هر کسی هست جز صاحب امانت! وقت بیداری شده دیر هم هست .تا هنوز فرصت داریم بیدار شویم! امروز به سراغ جهاد با نفس میروم کتابی ارزنده که در کتاب خانه ی اکثرمان خاک میخورد! راهکاری مینگارم که بدان عمل کنم.اول برای خودم و بعد برای هر دوستی که دلش از دست خودش پر است.لایق داستید همراهم شوید. شاید عجیب باشد اما کتاب را که گشودم بندهای 782 الی 787 در دوصفحه مقابلم بود همه در باب استغفار و وسعت رحمت بیکرانش. اینکه اگر دوستت بدارد پس از گناه از تو انتقام میگیرد تا به یاد توبه بیفتی و اگر بد بخواهد توبه از یاد میبری. نیست بنده ای که در روز چهل گناه کبیره کند و با استغفار و پشیمانی بخشوده نشود. اینکه گناهم درد من است و دارویش استغفار. و... پس داروی امروز را نوش میکنم. عقلم بیدار شو . او مرا میخواهد اینهمه میگوید بیا . اینهمه در زبان امامین صادقین علیهم السلام تاکید بر استغفار ... . هر چه کرده ام هر چه گفته ام هر چه دیده ام . با محبّت نادیده میگیرد و فقط میگوید بیا..
دوستان بیایید یکروز برای همیشه تصمیم بگیریم پیش خدا برویم و بمانیم نه اینکه برویم و بیاییم.
« استغفر الله الذی لا اله الّا هو الحیّ القیّوم بدیع السّماوات و الارض ذاالجلال و الاکرام و اساله ان یتوب علیَّ» خداوندا مرا از مردمی قرار نده که بواسطه ی ارتکاب گناهان کبیره خیری در ایشان نیست. التماس دعا برچسبها: [ دوشنبه 90/8/2 ] [ 8:26 صبح ] [ م.رزاقی ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |