سلوک |
بسم الله الرحمن الرحیم این وبلاگ را باهدف نوشتن انچه در جای دیگر نمیتوان بیان کرد و فقط باید برای اهلش گفت مینویسم. دردهایی بر دل هست که فقط شیعه معنی اش را می فهمد.داغهایی که هنوز میسوزند و زخم هایی که هنوز سربازند! داغدار رسول خدا "صلی الله علیه واله"که نگذاشتند برای امتش وصیت بنویسد! داغدار فاطمه ام ابیها"سلام الله علیها" که با پهلوی شکسته و جای سیلی بر گونه برای رفتن بسیار جوان بود! داغدار مولانا علی "علیه السلام"که حقش غصب شد خار در چشم و استخوان در گلو داشت میدید که میراثش را میبرند! داغدار حسن بن علی "علیه السلام"که پاره های پاک جگرش بر طشت خون تاوان سبط اکبر بودنش بود! داغدار حسین بن علی "علیه السلام"که با تمام اهلش به قربانگاه امد تا بر تمام عالم فخر فروشد که عشق یعنی خود حسین! داغدار علی بن الحسین"علیه السلام"که در تمام عمر پس از کربلا خنده به لب نیاورد و محزون بود! داغدار محمد بن علی "علیه السلام"که شکافنده علم بود و مورد کین بد خواهی ملعون! داغدار جعفر بن محمد"علیه السلام"که حتی کسانی که شاگردی اش میکردند در منبر او علم اموختند و دشمنی اش کردند! داغدار موسی بن جعفر"علیه السلام"که در زندان و غل و زنجیر هم خصمش ارام نگرفت! داغدار علی بن موسی "علیه السلام"که در غربت بدور از فرزند و با سیاست ملعونی فرزند ملعون شهید شد! داغدار محمد بن علی"علیه السلام"که در خانه اش غریب بود و به هنگام پرواز از خانه اش به جای ناله و سوگ صدای هلهله برخاست! داغدار علی بن محمد"علیه السلام"که به تدبیر ملعون زاده ای در خانه محصور بود تا جاییکه حتی چهره اش را مردم نمیشناختند! داغدار حسن بن علی "علیه السلام"که در میان لشگری محصور و در میان امتی غافل غریب بود! من داغدار سینه ای مجروح از مسمارم!داغدار جنینی که سقط شد! داغدار ریسمانی بر گردن امیری که در جهان بی بدیل بود!داغدار شمشیری که به دیوار اویخته شد! من داغدار خونهای ریخته شده ام که از انها خونخواهی نشد! گلوی نوزادی که دریده شد!پیکری که لگد مال اسبها شد و فرشتگان را تاب برید!دستهایی بریده و بخشنده که بر خاک افتاد!و عسلی از شهادت در کام نوجوانی! من زخم خورده ی سالها انتظارم! سالها امروز و فردا شدن! سالها اوارگی در بیابان ! سالها دعا برای امتی نا اهل و ناسپاس! من منتظرم! منتظر ظهور !هر روز صبح به اسمان نگاه میکنم شاد از این فکر که او نیز زیر همین اسمان نفس میکشد. و غمگین از اینکه امروز کجاست. منتظر امدن اقایی هستم که سیادت میراث اوست. برگزیده است برای هدایت چنانکه پدرانش بودند!
اگر قلمم تلخ شد اگر قلمم تیز شد بدانید از داغ های سوزان قلبم است. واگر نور امید در دل نوشتارم دوید بدانید از امید امدنش میدرخشم!
برچسبها: [ دوشنبه 90/7/25 ] [ 4:43 عصر ] [ م.رزاقی ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |